مسافرت
پنج شنبه 93.10.9 که میخواستیم خونه مامان بزرگ برویم این عکس را انداختیم . جامون خیلی تنگ است. من و جوجوم تو ماشین . من میخواستم کنار پنجره بشینم و بیرون را به جوجوم نشون بدم. ول من ته ماشین بودم . اخرش رسیدیم خونه انایی ( مادر مادرم )و میخواییم بریم یه جای دیگه مهمونی . لباسام خوشگلن؟ خنده هام چطور ؟ حتما اسپند واسم دود کنی چشم نخورم ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! به به تو مهمونی کلی خندیدیم و شلوغی کردیم . وای به حال خونه دیگران اگه بتونیم راه بریم . ولی خوب میخندم نه !!!!!!!! اینم اخر عاقبت کسی که تو مهمونی شلوغی کنه و به حرف پدر مادرش گوش نکنه ...
نویسنده :
عباس پدر مهربان
10:55
واکسن شش ماهگی
سلام هفت روز دیگه یعنی 11/15 نوبت واکسن شش ماهگی گل های من میشود . میخواسم ببینم بچه ها خیلی تب میکنند . باید چی کار کنم ؟ واکسن های قبلی علی آقا خیلی بی تابی می کرد و زیاد تب داشت . الان نمی دونم چی میشه کمی واسشون دل واپسم . باید بگم یکی از فامیل هامون بیاد پیشمون . شهری که ما هستیم فامیل نداریم . ثنا : من هستم بریم واکسن . کاش موقع واکسن زدن مثل خون دادن ساندیس میدادنند . ...
نویسنده :
عباس پدر مهربان
10:52